مستانه

ادب و عرفان و تاریخ پارسی

مستانه

ادب و عرفان و تاریخ پارسی

لحظه ای با غدیر در ادب پارسی

لحظه ای با غدیر در ادب پارسی

  •                ابوالقاسم فردوسی

چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی

خداوند امر و خداوند نهی

که من شهر علمم، علیّم در است

درست این سخن گفت پیغمبر است

گواهی دهم کاین سخن را ز اوست

تو گویی دو گوشم به آواز اوست

اگر چشم داری به دیگر سرای

به نزد نبی و وصی گیر جای

منم بنده اهل بیت نبی

ستاینده خاکِ پای وصی

خود آن روز نامم به گیتی مباد

که من نام حیدر نیارم به یاد

بر این زادم و هم بر این بگذرم

یقین دان که خاک پیِ حیدرم

 

  •  مولانا

تا صورت پیوند جهـــــــــــــــان بود علی بود

تا نقش زمین بود و زمــــــــان بود علی بود

 

آن قلعه گشایی که در قلعـــــــــه ی خیبر

برکند به یک حملــــــــه و بگشود علی بود

 

آن گُرد سرافراز که انـــــــــــــــدر ره اسلام

تا کـــــــــار نشد راست نیاسود، علی بود

 

آن شیــــر دلاور که برای طمـــــــــــع نفس

بر خوان جهـــــــــــــان پنجه نیالود علی بود

 

شاهی که ولی بود و وصــــی بود علی بود

سلطان سخــــــــــــــا و کرم و جود علی بود

 

هم آدم وهم شیث و هم ادریس و هم الیاس

هم صالــــــــــح پیغمبــــــــر و داوود علی بود

 

هم موسی و هم عیسی و هم خضر و هم ایوب

هم یوسف و هم یونس و هم هــود علی بود

 

مسجـــــود ملایک که شد آدم، ز علی شد

آدم چو یکی قبلـــــــــــه و مسجود علی بود

 

آن عارف سجّاد ، که خاک درش از قــــــــدر

بر کنگــــــره عرش بیفـــــــــــــــزود علی بود

 

هم اول و هم آخـــــر و هم ظاهـــــر و باطن

هم عابـــــــد و هم معبد و معبود ، علی بود

 

آن لحمک لحمـــــی ، بشنو تــــــا که بدانی

آن یـــــــــــــار که او نفس نبی بود علی بود

 

موسی و عصــــا و یــــــــد بیضــــــــا و نبوت

در مصــــــــــر به فرعون که بنمود ، علی بود

 

عیسی به وجود آمدو فی الحال سخن گفت

آن نطق و فصـــــــاحت که در او بود علی بود

 

خاتم که در انگشت سلیمان نبی بود علی بود

آن نور خدایــــی که بر او بــــــــــــود علی بود

 

آن شاه سرافـــــــراز که اندر شب معــــــراج

با احمــــــــــد مختــــــــــار یکی بود علی بود

 

آن کاشف قرآن که خــــــــــــدا در همه قرآن

کردش صفت عصمت و بستــــــــود علی بود

 

آن شیـــــــــر دلاور که ز بهر طمــــــــع نفس

بر خوان جهـــان پنجه نیالـــــــــــود علی بود

 

چندان که در آفـــــــــــــاق نظر کردم و دیدم

از روی یقین در همه موجــــــــــود ، علی بود

 

این کفر نباشد، سخـــــــن کفر نه این است

تا هست علی باشد و تابــــــــــود علی بود

 

سرّ دو جهــــــــــــــان جمله ز پیدا و ز پنهان

شمس الحق تبریز که بنمـــــــود، علی بود

# مولوی/دیوان شمس

-----------------------------------

زین سبب پیغامبر با اجتهاد

نام خود وان علی مولا نهاد

گفت هر کو را منم مولا و دوست

ابن عم من علی مولای اوست

کیست مولا آنک آزادت کند

بند رقیت ز پایت بر کند

چون به آزادی نبوت هادیست

مؤمنان را ز انبیا آزادیست

ای گروه مؤمنان شادی کنید

هم‌چو سرو و سوسن آزادی کنید

لیک می‌گویید هر دم شکر آب

بی‌زبان چون گلستان خوش‌خضاب

بی‌زبان گویند سرو و سبزه‌زار

شکر آب و شکر عدل نوبهار

حله‌ها پوشیده و دامن‌کشان

مست و رقاص و خوش و عنبرفشان

جزو جزو آبستن از شاه بهار

جسمشان چون درج پر در ثمار

مریمان بی شوی آبست از مسیح

خامشان بی لاف و گفتاری فصیح

ماه ما بی‌نطق خوش بر تافتست

هر زبان نطق از فر ما یافتست

نطق عیسی از فر مریم بود

نطق آدم پرتو آن دم بود

تا زیادت گردد از شکر ای ثقات

پس نبات دیگرست اندر نبات

عکس آن اینجاست ذل من قنع

اندرین طورست عز من طمع

در جوال نفس خود چندین مرو

از خریداران خود غافل مشو

# مولوی / مثنوی/ دفتر ششم

--------------------------------------

  • حافظ

ای دل غلام شاه جهان باش و شاه باش

 پیوسته در حمایت لطف اله باش

از خارجی هزار به یک جو نمی خرند

 گو، کوه تا به کوه منافق سپاه باش

چون احمدم شفیع بود روز رستخیز

 گو این تن بلاکش من پرگناه باش

آن را که دوستی علی نیست کافر است

 گو زاهد زمانه و گو شیخ راه باش

امروز زنده ام به ولای تو یا علی

 فردا به روح پاک امامان گواه باش

قبر امام هشتم و سلطان دین رضا

 از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش

دستت نمی رسد که بچینی گلی زشاخ

 باری به پای گلبن ایشان گیاه باش

مرد خدا شناس که تقوی طلب کند

 خواهی سپید جامه و خواهی سیاه باش

حافظ طریق بندگی شاه پیشه کن

وانگاه در طریق چو مردان راه باش

#حافظ

--------------------------------------

  • سعدی

به آن روزی که وحی آمد نبی را

که از پالان اشتر ساخت منبر

که بعد از مصطفی در کلّ عالم

نَبُدْ فاضل‌تر و بهتر ز حیدر

پس از احمد امام حق علی دان

که بود او نفس معصوم مطهّر

# سعدی

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد