حرفهای ما هنوز ناتمام ....
تا نگاه میکنی :
وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی!
پیش از آنکه با خبر شوی
لحظهی عزیمت تو ناگزیر می شود
آی .....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان
چقدر زود
دیر میشود!
قیصر امین پور
لحظه ای با غدیر در ادب پارسی
چه گفت آن خداوند تنزیل و وحی
خداوند امر و خداوند نهی
که من شهر علمم، علیّم در است
درست این سخن گفت پیغمبر است
گواهی دهم کاین سخن را ز اوست
تو گویی دو گوشم به آواز اوست
اگر چشم داری به دیگر سرای
به نزد نبی و وصی گیر جای
منم بنده اهل بیت نبی
ستاینده خاکِ پای وصی
خود آن روز نامم به گیتی مباد
که من نام حیدر نیارم به یاد
بر این زادم و هم بر این بگذرم
یقین دان که خاک پیِ حیدرم
ادامه مطلب ...
دگر مرا صدا مکن
مرا ز جام باده ام جدا مکن
که جام من به من جواب می دهد
به من کلید شهر خواب می دهد
درون خوابهای من توئی و دستهای مهربان
توئی و عهدهای استوار و هرچه هست،
عاشقانه پایدار
برو مرا صدا مکن
زکوچه خوابهای سایه پرورم
دگر مرا جدا مکن صدا مکن
چو سایه بگذر از سرم
مرا ز سایه های دوستی سوا مکن
چه حاصلی ز شمعهای بی فروغ
ز خنده ها ز بوسه ها
چه حاصلی
ز گفته های سر به سر دروغ؟
تو از روندگان راه عشق نیستی
تو نیستی ز دلشکستگان
بگیر راه خویش و تن رها کن از بلا چو من،
دل رمیده طالب بلا مکن
تن سلامتت به درد مبتلا مکن
مرا به قصه های کودکانه در شبان هول جدا مکن
از این غم قدیم از غم ندیم صدا مکن
دگر ترانه سر، درین شبان دیر پا مکن.
بخواب نازنین من بخواب ناز
که من تمام شب به جام و جان
جز این سخن نگفته ام
وفا کن ای دل جفا کشیده، باز
ولی وفا به یار بی وفا مکن!
#سیاوش کسرایی
مردان خدا پردهٔ پندار دریدند
یعنی همه جا غیر خدا یار ندیدند
هر دست که دادند از آن دست گرفتند
هر نکته که گفتند همان نکته شنیدند
یک طایفه را بهر مکافات سرشتند
یک سلسله را بهر ملاقات گزیدند
یک فرقه به عشرت در کاشانه گشادند
یک زمره به حسرت سر انگشت گزیدند
جمعی به در پیر خرابات خرابند
قومی به بر شیخ مناجات مریدند
یک جمع نکوشیده رسیدند به مقصد
یک قوم دویدند و به مقصد نرسیدند
فریاد که در رهگذر آدم خاکی
بس دانه فشاندند و بسی دام تنیدند
همت طلب از باطن پیران سحرخیز
زیرا که یکی را ز دو عالم طلبیدند
زنهار مزن دست به دامان گروهی
کز حق ببریدند و به باطل گرویدند
چون خلق درآیند به بازار حقیقت
ترسم نفروشند متاعی که خریدند
کوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
کاین جامه به اندازهٔ هر کس نبریدند
مرغان نظرباز سبکسیر فروغی
از دام گه خاک بر افلاک پریدند
#فروغی بسطامی